preloader
لطفا کمی صبر کنید...

خواب؛ یکی از جذاب‌ترین تجربه‌های ترسناک سینمای کره

فیلم خواب که در سال 2023 منتشر شد، فیلمی نوآورانه و سرگرم‌کننده در ژانر درام و دلهره‌آور بود. در این فیلم دو ستاره‌ی نام‌آشنای سینمای کره، لی سون کیون و جونگ یومی، ایفای نقش کردن. لی سون کیون که به‌عنوان نقش اصلی در فیلم حضور داره، با دو نقش مهم در فیلم برنده‌ی اسکار انگل و سریال به‌یادموندنی آجوشی من بین ما شناخته می‌شه و جونگ یومی به عنوان دیگر نقش اصلی، پیش از این با فیلم‌های قطار بوسان و کیم جی یونگ: متولد 1982 در یادها مونده.

این فیلم داستان یک بیماری مرموز رو روایت می‌کرد که در خواب به سراغ یک زوج جوون اومده و اون‌ها رو در معرض آسیب‌های روحی و جسمی قرار می‌داد؛ یک داستان بسیار ساده که با استفاده از جزئیات به یک اثر متفاوت تبدیل شده. شاید یکی دیگه از نکته‌های جذاب این فیلم، کارگردان سی‌وپنج ساله‌ی اون باشه که در اولین تجربه‌اش موفق شده تحسین منتقدین رو در همه‌جای دنیا با فیلمش همراه کنه. در ادامه با نقد این فیلم همراه سانگمون‌دونگ باشید.

فیلم خواب از زندگی معمولی زوجی بدون مشکل و خوشبخت در آستانه‌ی تولد فرزندشون شروع می‌شه؛ جایی‌که سوجین (جونگ یومی) متوجه رفتارهای عجیب همسرش، هیون سو (لی سون کیون)، در خواب می‌شه و این قضیه جریان عادی زندگی‌شون رو بر هم می‌زنه. این زوج بعد از مراجعه به کلینیک خواب، متوجه علل روانی این مشکل (مثل راه رفتن، غذا خوردن و آسیب زدن به خود) می‌شن و درمان رو شروع می‌کنن؛

اما با گذر زمان و عمل نکردن داروها، مشکلاتی پیش روی این زوج قرار می‌گیره تا در نهایت این صدمات فیزیکی و روانی (به‌طور همزمان و چندلایه) باعث عوض شدن فضای فیلم از جدی به هجو بشن. البته، یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های فیلم رو باید عوض نشدن منطق داستانی و باورپذیری روند ماجرا، با وجود استفاده‌ی کُمیک از موقعیت‌های ژانر ترسناک و تغییر تدریجی فضای فیلم دونست.

اولین فیلم سینمایی بلند جیسون یو که تحسین منتقدین رو در جشنواره‌ی کن به همراه داشت، نمونه‌ای قابل تحسین از فیلم‌های تک لوکیشنی و البته با بودجه‌ی اندک و امکانات محدوده. این کارگردان سی‌وچهار ساله که در گذشته دستیار بونگ جون‌هو بوده، با تأثیرپذیری از اون و البته کیم کی‌یونگ (از بزرگ‌ترین فیلم‌سازهای کره‌ای در دوران قبل از شکوفایی این کشور) به ژانرهای ترسناک و کمدی (دارای هجو) وارد شده و ایده‌هاش رو به زبان سینما پیاده کرده.

جیسون یو از عنصر خوابیدن، که ما اون رو به‌عنوان یک کنش آرامش‌بخش و البته بدون حاشیه می‌شناسیم، برای فاصله‌گذاری و بسط دادن ایده‌های بصری و تماتیک موردعلاقه‌ش استفاده کرده. البته که از نقش دو بازیگر توانا، یعنی لی سون کیون و جونگ یومی، در این موفقیت نباید به سادگی گذشت. جالبه که بدونید بونگ جون هو این فیلم رو «خاص‌ترین فیلم ژانر ترسناک و هوشمندانه‌ترین شروع به کار یک کارگردان در ده سال گذشته» دونسته.

داستان این فیلم با سه پرش زمانی که فیلم رو به سه‌بخش تقسیم کردن روایت می‌شه. دلیل و کاربرد این تقسیم‌بندی، تغییر آروم لحن و فضا از رئال (عنصر خواب به‌عنوان یک بیماری) به متافیزیکی (عنصر خواب به علت وجود روح) بوده. در بخش اول، ما شاهد ارائه‌ی دلایل علمی برای پرداخت به عنصر وحشت (خواب) هستیم.

در حالی‌که این مسئله انتظارات روایی خاصی، مثل تبدیل شدن هیون سو به آنتاگونیست (ضد قهرمان) و آسیب زدن به سوجین، رو در ما ایجاد می‌کنه، اما فیلم‌ساز بلافاصله بعد از نشون دادنِ آرامش زندگی این زوج و پروسه‌ی درمان، با به دنیا اومدن فرزندشون ما رو به بخش دوم وارد می‌کنه.

در این بخش، سوجین از کاراکتری مطمئن و محکم به کاراکتری شکاک، ترسو و نامتعادل تبدیل شده که نه‌تنها باید از فرزندش محافظت کنه، بلکه باید زندگی عاطفیش رو هم حفظ کنه. در نتیجه، با جواب ندادنِ درمان‌های دارویی (علمی)، سوجین به آخرین راهکاری که به فکرش می‌رسه، یعنی رفتن پیش یک شمن (غیب‌گو) که توسط مادرش معرفی شده روی میاره.

در بخش دوم، ما همچنان انتظارات گذشته‌مون درباره‌ی تقابل دو قطب مثبت (سوجین) و منفی (هیون سو) رو داریم؛ اما در پایان این قسمت با رفتارهای جنون‌آمیز سوجین که دچار فروپاشی شده تعادلی کامل بین این دو قطب ایجاد می‌شه. در این نقطه، سوجین بالاخره حرف‌های غیب‌گو رو باور کرده و دلیل رفتارهای هیون‌سو رو وارد شدن روح به بدن اون می‌دونه.

با وارد شدن به بخش سوم که پرش زمانیِ بلندتری داره، هیون سو با بستری شدن در کلینیک و ادامه دادن درمان سلامتیش رو به دست آورده؛ اما سوجین به علت آسیب‌های روانی در آسایشگاه بستری شده. در این نقطه، فیلم‌نامه به آخرین بخش خودش وارد شده و فیلم‌ساز با هوشمندی و خلاقیت جای قطب‌های مثبت و منفی رو به‌طور کامل عوض کرده؛

حالا، سوجین که همراهی ما رو در بخش‌های قبلی داشته و تمامی عناصر کارگردانی هم در مسیر به تصویر کشیدن زاویه‌دید اون بودن، تبدیل به کاراکتری شده که قطب منفی رو شکل می‌ده. سوجین با گروگان گرفتن کسی که اعتقاد داره روح پدرش وارد بدن هیون‌سو شده، تلاش می‌کنه این روح فرضی رو قانع کنه از بدن شوهرش خارج بشه و اون‌ها رو تنها بذاره.

این‌جا، عناصر کارگردانی هم زاویه‌دیدشون رو به هیون‌سو تغییر دادن و انتخاب نهایی رو به اون واگذار کردن. درحالی‌که ما از لحاظ منطقی می‌دونیم روحی وجود نداره، اما سکانس پایانی تمامی دلایل رو به شکل مساوی مقابل ما قرار می‌ده و درخشان‌ترین قسمت فیلم رو رقم می‌زنه. فیلم‌ساز در این نقطه، با هیون‌سو که از طریق رفتاری (احتمالاً) نمایشی و حرف زدن از زبان روح با سوجین، اون رو قانع می‌کنه که روح از بدنش خارج شده.

در این سکانس، محیط خونه که دوباره به اون برگشتیم با کاغذهای طلسم پر شده و نور قرمز همه‌جای اون رو احاطه کرده؛ این محیط، با یک ارجاع هوشمندانه و خلاقانه به نورپردازی‌های کیم کی‌یونگ (فیلم‌سازی که درباره‌ی تأثیرش روی فیلم در ابتدای متن گفته شده بود) هسته‌ی رئال فیلم به‌طور کلی از بین می‌ره، تا فضا در آخرین دقایق به سمت نقطه‌ای که باید حرکت کرده باشه.

این‌جا، لی سون کیون و جونگ یومی با اجراهای زیرپوستی (که به‌طور ویژه در نگاه‌هاشون دیده می‌شه) و تغییرات جزئی‌ای که در روند داستان از کاراکترها به نمایش گذاشتن، به خوبی ما رو آماده‌ی این تقابل دو نفره کردن و البته فیلم‌ساز هم به‌خوبی با گرفتن کلوزآپ‌های به‌موقع با اون‌ها همراه شده.

بزرگ‌ترین مشکل‌های فیلم که می‌شه بهشون اشاره کرد، استفاده‌ی ناکامل و شاید عجولانه از کلیشه‌های ژانر وحشت و در ادامه، پرداخت دیرهنگام به وجه متافیزیکی داستان بوده. با این‌که از پلات توئیست پایانی به‌عنوان یک نقطه‌ی عطف اسم بردیم، اما پرده‌ی میانی فیلم که پلی برای عبور کردن از رئالیسم داستانه، می‌تونست توجه بیشتری به عنصر «روح» و پتانسیل‌های اون داشته باشه. ضمن این‌که تعلیق‌های لحظه‌ای که فیلم‌ساز در مواقعی از اون‌ها برای گول زدن بیننده استفاده کرده، خلاقیت لحظات دیگه‌ی فیلم رو نداشتن.

البته، هرچند که جیسون یو از تعلیق لحظه‌ای هم برای جلو بردن داستان استفاده کرده، اما پیش از اون همه‌ی تلاشش رو در جهت ساخت فضایی استرس‌زا و منسجم انجام داده. برای رسیدن به این نقطه، باید بگیم که لوکیشن و المان‌های محدود و آشنای خونه کمک زیادی به ساخته شدن این فضا کردن؛ کاری که با الگوپذیری از فیلم مهم و تاثیرگذار خدمتکار (اثر کیم کی‌یونگ در سال 1960) انجام شده و به بیننده هشدار می‌ده با دقت کامل داستان رو دنبال کنه. این الگوپذیری، نه تنها در کار با لوکیشن بلکه در کارکرد گرفتن از موتیف‌ها هم استفاده شده. در نتیجه، محدود کردن فضا باعث شده هیچ عنصر اضافی‌ای توی داستان وجود نداشته باشه؛ به‌طور مثال:

۱. تابلوی «با همدیگه از هر مشکلی عبور می‌کنیم» در خونه، به مرور زمان تبدیل به یک شوخیِ ناگفته در وضعیت بغرنج کاراکترها می‌شه.

۲. حضور سگ در خونه و مرگ اون به دست هیون‌سو اولین نقطه از فروپاشی روانی سوجین رو رقم می‌زنه.

۳. باز بودن پنجره در ابتدای فیلم و حضور کاراکتر همسایه، در پایان داستان و پررنگ شدن عنصر روح نقشی کاملاً مهم ایفا می‌کنن.

۴. حرفه‌ی بازیگری هیون‌سو، چه در ابتدا و چه در انتهای فیلم (به‌خصوص مهم‌ترین سکانس در پایان‌بندی، یعنی حرف زدن هیون‌سو از زبان روح همسایه) یک انتخاب کاملاً هوشمندانه برای ایجاد تردید در مخاطب و حتی کاراکتر سوجین بوده.

۵. وضعیت بارداری سوجین به‌عنوان یک محرک در اضافه شدن تدریجی ابعاد روان‌پریشی این کاراکتر باعث شده تا نیاز به گذاشتن وقت اضافه برای پرداختن به وجه نباشه.

در پایان، بیراه نیست اگه خواب رو بهترین فیلم کره‌ای سال، در کنار سومین فیلم از مجموعه‌ی قانون‌شکنان، بدونیم. جیسون یو در اولین اثر خودش با کنار هم گذاشتن عناصر موردعلاقه‌ا‌ش از ژانر ترسناک و البته ادای دین به فیلم‌سازهای محبوبش، یعنی کیم کی‌یونگ (استفاده از لوکیشن، فرهنگ عامه و روابط خانوادگی) و بونگ جون‌هو (استفاده از دیالوگ‌نویسی و روایت هجوگرایانه)، اثری متفاوت و خوش‌ساخت رو کارگردانی کرده، که بدون شک می‌تونه نویدبخش ظهور یک استعداد جدید در کشور کره در سال‌های آینده باشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 − 3 =

یک نظر

  • الهام

    عالی بود.

    24/12/21 در 05:31