بهار سئول به زمستان پر از تنش و اتفاق ۱۹۷۹ و به ویژه اتفاقات روز ۱۲ دسامبر پرداخته؛ روزی که در نهایت با موفقیت کودتای نظامی، تبدیل به یکی از سیاهترین روزای تاریخ کره شد.
داستان فیلم درست ۴۷ روز بعد از داستان فیلم مرد ایستاده در سایه (The Man Standing Next) اتفاق میوفته.
بهار سئول که با الهام از بهار پراگ نامگذاری شده؛ به دوره بعد از ترور رئیس جمهور پارک تا قبل از قیام گوانگجو اشاره داره.
جایی که مردم کره بعد از ترور رئیس جمهور پارک و پایان دیکتاتوری ۱۸ ساله اش، خودشون رو به دموکراسی نزدیک میدیدن؛ اما در نهایت ۱۲ دسامبر این بهار در نطفه خفه شد و با سرکوب وحشیانه قیام گوانگجو رسما به پایان رسید تا آرزوی دموکراسی تا ژوئن ۱۹۸۷ و خیزش مردمی تو اون سال به تعویق بیوفته. برای مطالعه بیشتر میتونید به جمهوری اول تا ششم کرهجنوبی (شامل جزئیات کودتاها و خیزشها) و سرنوشت اونها نگاهی بیندازید.


پرده اول و پی ریزی شخصیتها و رابطه پر تنش بینشون
داستان فیلم از دقایقی بعد از ترور رئیس جمهور پارک شروع میشه و تو سکانس افتتاحیه ما شاهد جلسه اضطراری ارتش و نخست وزیر در مورد نحوه واکنش به این اتفاق هستیم.
کارگردان خیلی زود و حتی قبل از ظاهر شدن عنوان فیلم بر روی صفحه؛ با یه سکانس کوتاه به خوبی شخصیت بی رحم ضدقهرمان خودش یعنی؛ چون دو گوانگ (با بازی هوانگ جونگ مین) رو هم معرفی میکنه.
بعد از چند سکانس از چون دو گوانگ، داستان به سمت معرفی قهرمان خودش لی ته شین (جونگ وو سونگ) میره؛ کاراکتری که پیشنهاد فرمانده حکومت نظامی (لی سونگ مین) رو برای فرماندهی پادگان پایتخت رد میکنه.
بعد از این داستان حول احساس خطر فرمانده حکومت نظامی و اطرافیانش از سمت چون دو گوانگ ادامه پیدا میکنه و در نهایت، فرمانده حکومت نظامی که میدونه دلیل عدم پذیرش پست از طرق لی ته شین اینه که به سیاست علاقهای نداره؛ اون رو قانع میکنه و میگه: “اگر دنبال کسی بودم که کارای سیاسی بکنه؛ تو رو انتخاب نمیکردم.” بعد از شنیدن این حرف لی ته شین قبول میکنه که پست رو بپذیره تا از پایتخت در مقابل خطرات احتمالی چون دو گوانگ و گروه خصوصیای که در ارتش ایجاد کرده (هانوهه) محافظت کنه.
در این بین اما سکانس مهمی وجود داره که تو اون شاهد اولین تقابل قهرمان و ضدقهرمان فیلم هستیم؛ جایی که تو راهرو (عکس بزرگ بالا) حضور دستهای چون دو گوانگ و زیردستانش در مقابل ارتش تک نفره لی ته شین رقم میخوره.
سکانسی که تو اون ما شاهد تلاش چون دو گوانگ برای ایجاد تیم هستیم؛ در حالی که در مقابل لی ته شین تمام ارتش کره رو در یک طرف میدونه.
این سکانس رو میشه چکیده کل روایت فیلم دونست و چرایی پیروزی و شکست طرفین رو هم باهاش جواب داد.
کیم سونگ سو تو پرده اول داستانش به خوبی زیربنای داستان رو پایه گذاری میکنه.
اگاهی دو طرف از خطرات متقابلشون نسبت به هم و بالا رفتن لحظه به لحظه تنش با سرکشیهای چون دو گوانگ، همه چیز رو برای رها شدن ضامن آماده میکنه.
به همین علت هم هست که وقتی در نهایت فرمانده حکومت نظامی تصمیم به تبعید غیرمستقیم چون دو گوانگ میگیره و اولین حرکت جدی رو انجام میده؛ بیننده که به خوبی با خلق و خوی این کاراکتر و جایگاه و قدرتش آشنائه از تصمیمش برای کودتا تعجب نمیکنه.
پس چون دو گوانگ با گفتن این جمله که: “تمام اطلاعات کشور زیر دست منه؛ لب تر کنم میفهمم پسرعموت امروز چی غذا خورده؛ من حتی میتونم سگ خونگی تو رو تبدیل به یه کمونیست کنم.” کاملا مصمم شروع میکنه به طرح ریزی کودتا و یارکشی.
فیلمساز به خوبی و پله پله سطح تنش رو از اتفاقات کوچک و نرم به سمت اتفاقات بزرگ و سخت میبره و در نهایت با ربودن فرمانده حکومت نظامی توسط شورشیها فیلم رو وارد فاز اصلی خودش میکنه؛ البته در این میان یه ایراد وجود داره و اون هم شخصیت پردازی ژنرال مین سونگ به هستش؛ فردی که جایگزین فرمانده حکومت نظامیه و بعد از این در باقی فیلم، بالاترین فرد تصمیم گیرنده تو ارتش محسوب میشه. کاراکتری که تو دقایق ابتدایی بارها به فرمانده حکومت نظامی ابراز خطر میکنه از وجود چون دو گوانگ؛ اما بعد از این که فرماندهی رو عهدهدار میشه با رفتار ساده لوحانه و خوش بینانهاش در قبال اون، شخصیت پردازی خودش رو نقض میکنه.


پرده میانی و کلایمکس
داستان بعد از این اتفاقات وارد کلایمکس(نقطه اوج) خودش میشه که با اختلاف جذابترین و کم نقصترین بخش فیلم هم هست.
جایی که دو طرف نقشه میکشن، حرکت میکنن و طرف مقابل با یه ضد حمله تاکتیکی، طرح اونها رو خنثی میکنه. این چرخه تو یک سوم میانی فیلم مدام رخ میده و با خلاقیتی که تو نوشته وجود داره تکرار نمیشه؛ چرا که هر بار با ترفندی متفاوت مواجه میشیم.
منظور از ترفند متفاوت صرفا در تاکتیکهای نظامی نیست؛ بلکه کنش و واکنش متفاوت شخصیتها هستن که ضرباهنگ داستان رو حفظ میکنن.
کافیه نگاهی تیتروار داشته باشیم به نوع کنش کاراکترها، از درگیری غیرمستقیم از طریق زیردستان، دستورهای مستقیم تا مداخله شخصی و پرریسک، همه چیز در این بخش وجود داره.
ریتم سرگرم کننده این بخش اما؛ بیش از هر چیز مدیون نوع اجرای اون و هماهنگی فوق العاده تیم اجراییه.
کیم سونگ سو تونسته به نحو احسن تدوین تصویر، تدوین صدا و کارگردانی (دوربین) خودش رو به شکلی هدفمند و یکدست اداره کنه و با استفاده از اونها کنترل ریتم و تمپوی داستانش رو به دست بگیره و اون رو در اوج نگه داره.


سقوط در پرده پایانی
درست جایی که داستان باید با یه پایان بندی درخور، خودش رو به یکی از حساب شدهترین فیلمنامههای سینمای کره تبدیل کنه؛ از تپش میوفته و وارد سراشیبی میشه.
اتحاد هانوهه و تنهایی لی ته شین که با نشانه گذاریهای هوشمندانه فیلمساز به خوبی تو فیلم جایگذاری شدن و به اندازه بهشون پرداخته شده؛ با تاکید دوباره داستان دچار زیاده روی میشن.
تاکیدی طولانی که با مقداری شعارزدگی هم مواجه میشه و مقدار زیادی از ظرافت و ریزبینی فیلمنامه رو تبدیل به روایتی گلدرشت، سطحی و مستقیم میکنه. به این ترتیب روایت فیلم همزمان هم ظرافت خودش رو از دست میده و هم از ریتم و تکاپوی خودش میوفته؛ البته افت اضطراب و تنش تو دقایق پایانی و پایان بندی اتفاقی طبیعیه؛ اما نه به این اندازه طولانی و کشدار.
دست نزدن به ترکیب برنده
تمام گفتنیها رو گفتیم؛ اما از تیم بازیگری فوق العاده سریال به خصوص زوج اصلی و باز هم به خصوص هوانگ جونگ مین نباید بگذریم. کیم سونگ سو که تو فیلم قبلیش از این ترکیب و شیمی بهره گرفته بود؛ به ترکیب برنده دست نمیزنه و با تکرار حضور جونگ وو سونگ در قالب قهرمان و هوانگ جونگ مین در قالب ضدقهرمان، یه زوج به یاد موندنی دیگه رو برای سینمای کره به ارمغان میاره.





